سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، ره نماید و ارشاد کند و نجات بخشد و نادانی، گمراه کند و بیراهه برد و تباه گرداند . [امام علی علیه السلام]
اطلاع رسانی بد نیست !

به به چه زیبا

ماه تقویمی دقیق:

ماه از اولینشب که هلال باریکی بیش نیست.رو به افزایش می رود تا حدود نیمه ی ماه واز آن پس به تدریج نقصان می یابد تا یکی دوروزآخر ماه و سپس در تاریکی محض فرو می رود وبار دیگر به شکل هلال ظاهر می گرد دو همان منزلگاه های قبلی را طی می کند .این دگرگونی بیهوده نیست ?بلکه تقویم بسیار دقیق و زنده ی طبیعی ات که عالم و جاهل می تو انند آن را بخوانند و تاریخ کارها و امور زندگی خود را نگه دارند و این ا ضافه بر نوری است که از آن به ما می رسد.

رزق فراتر از نان وآب:

رزق معادل واژه ی روزی در زبان فارسی است: یعنی بخششی که هرروز می رسد و شامل حال افراد می شود .و نکته ی قابل اهمیت این است که رزق و روزی به مادیات و آب و نان خلاصه نمی شود بلکه هر آنچه که انسان برای کمال خویش به آن نیاز داشته باشد .رزق است چیزهایی مثل عقل کامل ?علم سودمند?مال فراوان و حلال?شخصیت والا?ادیان ثابت وخیر دنیا وآخرت و فرزند صالح? زندگی پاکیزه شفاعت? حج خانه ی خدا?زیارت? قبور معصومین (ع)دفن شدن در کنار ایشان ومحشور شدن با آن ها به عنوان رزق از خداواجب شده است.امام صادق(ع)علم را یکی از رزق های الهی می داند((از آن چه که به آن ها یاد داداه ایم دین مردم نشر می دهند یعنی تعلیم وحی اتفاق است.

راطیب البیان?ج1ص21

خواص سه میوه قرآنی 

قرآن روی سه میوه ی زیتون وخرما و انگور تاًکید کرده است .زیرا در میان میوه ها کمتر میوه ای مثل این سه میوهاز نظر غذایی برای بدن انسان مفید است.روغن زیتون برای تو لید سوختبدن ارزش بسیاری دارد .کالری حرارتی آن زیاد است واز این جهت یک نیرو بخش به شمار می آید .روغن زیتون دوست صمیمی کبد آدمی است وبرای رفع عوارض کلیه ها و سنگ های صفراوی و قولنج کلیوی ورفع یبوست موًثر استو قرآن از این درخت به نام ((شجره مبارکه))یاد کرده است در روایتی از امام حسن(ع)آمده((در میان وصیت های آدم (ع)به فرزندش این بود که زیتون بخور زیرا آن از درخت پرخیرو برکتی است ))خر ما سرشار از کلسیم است که عامل اصلی استحکام استخوان هاست و فسفر هم دارد که از عناصر تشکیل دهنده ی مغز ومانع ضعف اعصاب و خستگی است و قوه ی بینایی را می افزاید و نیز دارای پتاسیم است که نبود آن در بدن را علت حقیقی زخم معده می دانند ووجود آن برای ما هیچه ها و بافت های بدن

و آمار نشان می دهد مصرف کنندگان خرما کمتر به سر طان مبتلا می شوند و عامل این موضوع را وجود منیزیم می دانند. قند موجود در خرما از سالم ترین قندهاست که حتی مبتلایان به بیمار ی قندهم می توانند از آن استفاده کنند به همین جهت در روایتی از پیامبر (ص)می خوانیم ((خانه ای که در آن خرمانیست اهل آن خانه گرسنه اند))انگور هم به گفته ی دانشمندان یک داروخانه ی طبیعی است.خواص آن بسیار نزدیک به شیر مادر است و از این جهت یک غذای کامل محسوب می شود . انگور دو برابر گوشت در بدن حرارت ایجاد می کند و علاوه برای ضد سم است برای تصفیه خون ?دفع رما تیسم?نقرس وزیادی اوره ی خون ?اثر در مانی مسلمی دارد .انگور معده وروده رالایروبی می کند.نشاط آفرینی وبر طرف کننده اندوه است .اعصاب را تقویت می کند وویتامین های گوناگون در آن به انسان نیرو و توان می بخشد و علاوه براین که غذای پر ارزش است قدرت میکروب کشی دارد و عامل موًثری برای مبارزه با بیماری سرطان است .در روایتی از پیامبر (ص)می خوانیم((بهترین میوه ی شما? انگور است.2تفسیر نمونه?ج11 ?ص172

می دانید ساحران فرعون به موًمنان شیفته ی موسی تبدیل شدند:

ساحرانی که در برابر موسی قد علم کرده بودند تا شریعت اورا به مسخره گیرندچنان تحول شگفت انگیزی در روح وجانشان ایجاد شد که سر سخت ترین دشمنان موسی همهنهایی که قصد نابودی .آیین دعوت اورا داشتند به موًمنانی جان بر کف م با استقامت تبدیل شدند وآنقدر در این راه ایستادگی نشان دادند که سر انجام بدن های پاره پاره ی آن ها بر درختان بلند نخل آویخته شد و این گونه نام پر افتخار آن ها در دفتر آزاد مردان جهان ثبت شد.به گفته ی مفسر بزرگ طبرسی:((آن ها صبحگاهان ?کافران ساحر بودند و شامگاهان ?شهیدان نیکوکار راه خدا!))

رستاخیزانرژی ها:

در قدیم .مردم براب تهیه آتش قطعه ای از شاخه ی درخت عفار را زیرقطعه ای از شاخه ی در خت مرخ قرار می دادند و بعد به هم می ساییدند و با این که این دو شاخه سبز و تر بودند به اذن خداوند آتش می گرفتند.از آن جا که یکی از کارهای مهم گیاهان کربن گیری از هوا و ساختن سلولز نباتی است این سلولز یا فته های گیاهان ?گاز کربنیک را از هوا گرفته آن را تجزیه می کند ?آن گاه اکسیژن آن را آزاد کرده کر بن را در وجود خود نگه می دارد وسپس آن را با آب ترکیب کرده چوب در ختان را از آن می سازند.نکته ی مهم اما این است که طبق گواهی علوم طبیعی هر ترکیب شیمیایی که اجسام می یابند یا باید با جذب انرژی اصلی توام باشد یا آزاد کردن آن بنابراین هنگامی که درختان به کار کربن گیری مشغول اند

طبق این قانون به وجود یک انرژی احتیاج دارند که گرما و نور آفتاب است .به این تر تیب به هنگام تشکیل چوب درختان مقداری از انرژی آفتاب نیز در آن ها ذخیره می شود در هنگامی که چوب ها را می سوزانیم آن انرژی ذخیره شده آزاد می گردد زیرا باردگیر کربن با اکسیژن هواترکیب می شود گاز کربن را تشکیل می دهد و اکسیژن و ئیدروژن (آب)آزاد می گردد. این که می گویند مبداضهم ی انرژی های در کره ی زمین انرژی خورشیدی است –از همین رودر اینجا به رستاخیز انرژزی ها میرسیم و می بینیم نور و حرارتی که در این فضا پراکنده می شود وبرگ درختان پنهان می شود و هنگامی که شعله ی آتش به یک تکه چوب میرسد رستاخیز آن ها شروع می شود و تمام آن چه از انرژی آفتاب در آن پنهان بوده در آن لحظه حشرو نشور ظاهر می گردد. بی آن که چیزی به اندازه ی روشنایی یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد.

برکت دعای پدر:

آیت الله العظمی مرعشی نجمی بزرگ فرهنگ بان میراث اهل بیت (ع)نزدیک به صد و پنجاه اثر در موضوعات مختلف تاًلیف نمودند و به دریافت بیش از چهارصد اجازه ی اجتهادی وروایتی از علمای بزرگ اسلامی تدریس متجاوز از شصت و هفت سال در حوزه ی علمیه ی قم و نجف و تربیت هزاران شاگرد و تاًسیس صدها مدرسه ی علمی مسجد حسینیه مراکز فرهنگی ورفاهی ودرمانی و برگترین کتابخانه جهان اسلام نائل آمدند . ایشان خاطره ای نقل می کند بدین شرح:((زمانی که در نجف بودیمیک روز مادرم فرمودند :پدرت را صدابزن تا برای ناهار تشریف بیاورد. حقیر به طبقه ی بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است . مانده بودم چه کنم ?از طرفی می خواستم امر مادر را اطاعت کنم واز طرفی دیگر می ترسیدم با بیدار کردن پدر باعث رنجش خاطر او گردم . خم شدم و لب هایم را کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه برداشتم تا این که در اثر قلقلک پا پدرم از خواب بیدار شد و دیدمن هستم . وقتی این علاقه وادب و کمال و احترام را از من دید فرمود : شهاب الدین تو هستی؟عرض کردم :بلی آقا. دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد وفرمود:پسرم !خداوند عزتت را بالا ببرد وتو را از خادمین اهل بیتقرار دهد!حضرت ایت الله العظمی مرعشی نجفی می فرمود :در من هر چی دارم از برکت آن دعای پدر است.))

معلم چو آمد به ناگه کلاس

چوشهری فرو خفته خاموش شد

سخنهای ناگفته ی کو دکان

به لب نارسیده فراموش شد

معلم زگام مداوم مدام

غضبناک و فرسوده و خسته بود

جوان بود ودر عنفوان شباب

جوانی از او رخت بر بسته بود

سکوت کلاس غم آلود را

صدای درشت معلم شکست

زجا ((احمدک))جست و بند دلش

بدین بی خبر بانگ نا گه گسست

بیا ((احمدک))درس دیروز را

بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت

ولی ((احمدک))درس دیروز آنجا شنفت

عرق چون شتابان سرشک یتیم

خطوط خجالت به رویش نگاشت

لباس پر از وصله وژنده اش

به روی تن لا غرش لرزه داشت

زبانش بع لکنت بیفتادو گفت

((بنی آدم اعضای یکدیگرند))وجودش به یکباره فریاد کرد:

((که در آفرینش زیک گوهرند))

در اقلیم ما رنجبر مردمان...

زبان دلش گفت بی اختیار

((چو عضوی به درد آوّرّد روز گار

دگر عضوها را نماند قرار))

(تو کز...کز...تو کز ...)وای یادش نبود

جهان پیش چشمش سیه پوش شد

سرش را به سنگینی از روی شرم

به پایین بیفکند و خاموش شد

زاعماق مغزش به جز درد و رنج

نمی کرد پیدا کلام دگر

در آن عمر کوتاه او خاطش

نمی داد جز آن پیام دگر

زچشم معلم شراری جهید

نماینده ی آتش خشم او

درونش پر از نفرت و کینه گشت

غضب می درخشید در چشم او

چرا ((احمدک))کودن بی شعور....

(معلم بگفتا به لحنی گران)

نخواندی چنین درس آسان ?بگو

مگر چیست فرق تو با دیگران

عرق از جبین ((احمدک))پاک کرد

خدایا چه می گوید آموزگار

نمی بیند آیا که در این میان

بود فرق ?ما بین دارو ندار

به آهستگی احمد بی نوا

چنین زیر لب گفت با قلب چاک

که آنها به دامان مادر خوشند

ومن بی وجودش نهم سر به خاک

به آنها جز از روی مهر و خوشی

نگفته کسی تاکنون یک سخن

ندارند کاری به جز خورد و خواب

به مال پدر تکیه دارندو من...

من از روی اجبار واز ترس مرگ

کشیدم از آن درس بگذشته دست

کنم با پدر پینه دوزی و کار

ببین دست پْر پینه ام شاهد است

سخنهای اورا معلم برید

هنوز او سخنهای بسیار داشت

دلی از تبهکاری ظالمان

نژند و ستمدیده وزار داشت

معلم بگوبید پا بر زمین

(واین پیک قلب پر از کینه است)

به من چه که مادر زکف داده ای؟

به من چه دستت پر از پینه است

رود یک نفر پیش ناظم که او

به همراه خود یک فلک آورد

نماید پراز پینه پاهای او

زچوبی که بهر کتک آ ورد

دل احمد آزرده و ریش گشت

چو او این سخن از معلم شنفت

زچشمان او کور سویی جهید

بیاد آمدش شعر سعدی و گفت:

ببین? یادم آمد دمی صبرکن

تاًمل،خدا را ،دمی،

((تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند آدمی))


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط علی میرزایی 92/6/28:: 11:45 عصر     |     () نظر